آیاسار



صدایش را انداخته بود در گلو و مدام پشت میکروفن داد می زد، از درد مردم می گفت. می گفت: مردم نان ندارند، نان شب ندارند. از شدت فقر و نداری بعضی های شان افتاده اند به ی و خلاف، برخی دیگرشان افتادند به دست دراز کردن جلوی هر مرد و نامردی و عده ای هم تن فروشی می کنند.
صدایش را بلندتر کرد: آهای مردم! اژدهای هفت سر فقر همه ی دار و ندار آدم را می بلعد و از او هیچ چیزی باقی نمی گذارد، هیچ چیزی که بتوان برای او ارزش قائل شد. بلای فقر وقتی در خانه ای را کوفت تا آن را بر سر ساکنینش آوار کند ایمان و اعتقاد و باور صاحب خانه را فراری می دهد.
فقر قفلی است که بر زبان مبتلا به آن، زده می شود و او را از گفتن حق و حتی از طلب حق خود باز می دارد.
مردم ما امروز دچار این بیماری مزمن شده اند و با آن دست و پنجه نرم می کنند و قطعا به زودی در برابر آن زانو می زنند و به طریقی اعلام می کنند اسیر آن شدند؛ گدایی می کنند، ی می کنند، تن فروشی می کنند، هزار و یک خلاف انجام می دهند، چون ندارند، ندااااارند.
کلمه ی آخر را با شدت بیشتری ادا کرد.
از صحبت های او خیلی لذت بردم و با خود گفتم: این صحبت ها همه ناشی از روحی حماسی و بخشنده است که اینگونه بی مهابا سخنرانی می کند و هم هشدار وجود درد می دهد و هم به راه درمان راهنمایی می کند و خود نه فقط به فقرا کمک می کند که حتی مثل آنها و یا در حدی نزدیک به آنها زندگی می کند.
چند وقت بعد از طریق اینستاگرام او را دیدم در حالی که شلوارک به پا داشت و تی شرت به تن، در سواحل دریای زرد در کره ی جنوبی بدون میکروفن و صندلی و منبر داشت از روابط زن و شوهر می گفت!!!


آخرین مطالب
آخرین جستجو ها